رمضان، بهار انتظار ماه خدا با برکت، رحمت ومغفرت الهی به بندگان خدا روی می آورد و همگان را به مهمانی خدا فرا می خواند؛ماهی که روزهایش بهترین روزها،شب هایش بهترین شب ها و ساعت هایش بهترین ساعت هاست.
در هیچ ماهی به اندازه ماه مبارک رمضان دعا، مناجات، ذکر و نمازهای مستحبی وارد نشده است. هر روز آن، دعایی خاص و هر شبش نماز و ذکری ویژه خود دارد.
دعاى روز سوم ماه مبارك رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ كلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِكَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
خدایا روزى كن مرا در آن روز هوش وخودآگاهى را ودور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى وقرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى كه فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان.
گوشه هایی از جلسات اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی در سوم رمضان سال 1391
سال گذشته در چنین روز مبارکی وجود پر برکت استاد بزرگ اخلاق،حاج آقا مجتبی تهرانی،در بین ما بود.با این که نتوانستیم از وجود ایشان بهره ای ببریم و چیزی جز حسرت برایمان نمانده ولیکن تفالی به سخنان ماه رمضان سال گذشته این استاد رئوف خالی از فیض نیست
مروری بر مباحث گذشته حاج آقا مجتبی
عرض شد ماه مبارك رمضان،ماه تلاوت قرآن،كلام الهي و ماه دعا است؛یعنی اين كه شخص آنچه از مصدر وحي و از ناحيه ربّ صادر شده را بازگو كرده و در راز و نياز با ربّ خويش،از او تقاضا داشته باشد.این دعا است.مفاد دعا هم دفع ضرر و جلب منفعت،اعمّ از معنوي و مادّي است.شبهاي ماه رمضان براي دعا كردن به ضرر خود و غير نيست.
نفرین هم شرایطی دارد
فرض كنيد نسبت به غير مطلبي پيش آمده،در این شرایط شما نبايد راجع به او نفرين كنيد!اصلاً در قاموس اسلام چنين مطالبي نيست.اگر چنانچه فرصتي باشد راجع به به كفّار و مشركين هم بحث خواهم كرد.
اصل در اسلام جذب است
اصل در اسلام جذب است،نه دفع.صرف اينكه مثلاً شخصی خلافي كرده و امثال اينها و تو ناراحت شدي و اميدي نداري،پس او را نفرين كني و در شب ماه رمضان از خدا بخواهي كه:خدايا! او را نابود كن و... رفتار درستي نيست.اينكه عرض كردم، اصل در اسلام جذب است نه دفع، مسئلهای مسلّم است؛ چه از نظر سيرة عملي معصومين و اولياء خدا و چه از نظر ترغيبي كه در سخنانشان وجود داشته است؛آنها به تعبيري عملاً و لفظاً و قولاً میخواستند جذب كنند.
جذب در شیوه رفتاری امیرالمؤمنین
جرياني را ابن ابي الحديد از جنگ صفّين نقل ميكند،ميگويد:در آن جا دو گروه آمدند.آن طرف معاويه و همراهان او از شام و اين طرف هم علي(ع) و اصحاب او از كوفه.چند روز منتظر شدند؛يك روز،دو روز،سه روز، امّا خبري نشد.نه اميرالمؤمنين کسی پيش او فرستاد،كه بيا بجنگيم و نه معاویه آمد تا اعلام جنگ کند.اميرالمؤمنين هم تا او چيزي نگفته،چیزی نگفت.چند روز گذشت. اصحاب علي(ع)خسته شدند.پيش اميرالمؤمنين(عليهالسّلام) آمدند و گفتند:ما از كوفه كه بيرون آمديم زن و بچّه هايمان را آنجا نگذاشتيم تا بياييم اينجا و بمانیم! و آمديم اطراف شام كه اينجا را براي خودمان وطن بگيريم؟ اجازه بده تا برويم و بجنگيم.
مردم به خاطر اينكه ساده بودند، با شنيدن اين زمزمه اي درونشان افتاد به قول ما،بین آنها پچ پچ افتاده بود.يك دسته ميگفتند:اميرالمؤمنين ميترسد بجنگد تا نكند هلاك شود.دسته ديگر ميگفتند:اصلاً خودِ علي شك دارد كه اين جنگ درست است يا نه؟ببينيد چطور ميخواستند اميرالمؤمنين را به خيال خودشان تحريك كنند كه وارد جنگ شود!
اميرالمؤمنين در جوابشان،گفت:امّا آن مطلب اوّل كه ظاهراً برای من وصله ناجور است!همه من را ميشناسند كه،من مرد جنگ هستم.امّا مطلب دوّم كه شك داشته باشم؛اگر بنا بود شك كنم بايد موقعي كه جنگ جمل در بصره اتفاق افتاد شك میکردم.در آنجا افراد چه كساني بودند؟ميدانيد؛ اُمّالمؤمنين!بود که جاي شك وجود دارد؛طلحه و زبير بودند؛ببينيد چه كساني در مقابل علي(ع) قرار داشتند!آنها اصحاب پيغمبر بودند.او میخواهد با چه كساني بجنگد؟گفت:اگر بنا بود شك كنم،آنجا بايد شك میکردم.در آنجا شك هم نكردم و جنگيدم.
امّا مطلب چيست؟حضرت فرمود:من در وارد شدن به جنگ تأمّل دارم و اميدم اين است كه گروهي از اينها بيايند و هدايت شوند و به تعبير ما حقّ را شناسايي كنند و این شرایط به جنگ منتهي نشود؛چرا؟
عدم جذب مردم به خاطر بي عرضگي ما است
غرض اینكه در اسلام اصل بر جذب است نه دفع.اگر من نميتوانم،بيعرضهگي من است كه نميتوانم. بگذار يك نفر ديگر اين راه كج را راست كند.اگر بنا بود انبيا خسته شوند قبل از همه بايد پيغمبر خسته ميشد؛امّا محکم ايستاد و الآن نگاه كنید که هدفش عالمگير شده.او آن روز را نگاه نميكرد،بلکه چيز ديگری را ميديد.
ائمّه، کشتیِ جاذبه
در مورد ائمّهي ما همینطور است.حتّي اين اصطلاح را خيلي شنيدهايد و در رواياتمان هم داريم كه از آنها به سفينه،يعني كشتي تعبير ميكنند.كشتيها معمولاً اينگونهاند؛بهخصوص در بين آنها كشتيِ خاصّی هم داريم كه اسم خاصّي روي آن گذاشتهاند.کشتی نجات،"سَفِينَةُ النِّجَاة".
ائمّه جذب ميكردند و همیشه دنبال اين بودند که به تعبير ما دستگيري کنند.طرد كردن در بين آنها وجود نداشته است.نه لفظاً و نه عملاً طرد نميكردند،چه برسد به اینکه دعاي به ضرر كنند!چنين چيزي اصلاً و ابداً در بين آنها وجود نداشته است.
توصیه های مقام معظم رهبری برای ماه مبارک رمضان
امام خامنه ای درباره بهره برداري از ماه مبارک رمضان مي فرمايند:
"در ماه رمضان در حد توان خودمان بايد مراقبت کنيم،رفتار خودمان را تصحيح کنيم...اين تصحيح در چه جهتى باشد؟در جهت تقوا.خداوند در آيه شريفه روزه مي فرمايد:"لعلکم تتقون"؛روزه براى تقواست ...
غالبا وقتى گفته مي شودتقوا،پرهيزگارى،ذهن انسان مي رود به رعايت ظواهر شرع و محرمات و واجباتى که دم دست ماست ...البته اين ها مهم است، همه اش مهم است؛ليکن تقوا ابعاد ديگرى هم دارد که غالبا ما از اين ها غفلت مي کنيم.
در دعاى شريف مکارم الاخلاق يک فقره ى در توضيح اين ابعاد ديگر هست ... از خداى متعال درخواست مي کند که پروردگارا!مرا با زيور صالحان زيور بده و با لباس پرهيزگاران ملبس کن.
خوب، اين لباس پرهيزگاران چيست؟ آن وقت اين شرح جالب است:
"فى بسط العدل"؛لباس پرهيزگاران در گستردن عدالت،"و کظم الغيظ"در فرو بردن خشم،"و اطفاء النائرة" در فرو نشاندن آتش،آتش هايى که بين افراد جامعه برمى افروزند.اين ها تقواست.
"و ضم اهل الفرقة"؛افرادى که از شمايند،اما جدا شدند،سعى کنيد اين ها را گرد بياوريد.اين جزو موارد تقواست.
"و اصلاح ذات البين"؛به جاى آتش افروزى،خبرچينى،اين را به جان آن انداختن،آن را در پوستين اين انداختن،اصلاح ذات لبين کنند؛بين برادران مؤمن،برادران مسلمان،ايجاد ائتلاف کنند؛اين ها تقواست.
دوستان سعی کنند در همه اوقات- به خصوص در ماه رمضان -تلاوت قرآن را از یاد نبرند.قرآن نباید از زندگیتان حذف شود.تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است.تلاوت قرآن هم، با تأمل و تدبر اثر میبخشد.تلاوت عجله ای که همین طور انسان بخواند و برود و معانی را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛نه این که بی فایده باشد - بالأخره انسان همین که توجه دارد این کلام خداست،نفس این یک تعلق و یک رشته ارتباطی است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسی را از این طور قرآن خواندن منع کرد. لیکن تلاوت قرآنی که مطلوب و مرغوب مأمورٌبه است،نیست.تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد،که به نظر ما میشود فهمید.اگر انسان لغت عربی را بلد باشد و آن چه را هم که بلد نیست،به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند؛دو بار، سه بار،پنج بار که بخواند،انسان فهم و انشراح ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا میکند که با بیان دیگری حاصل نمیشود؛بیشتر با تدبر حاصل میشود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتی مثلاً ده آیه مرتبط به هم را میخواند،یک احساس و یک اشتباه دارد؛بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه میخواند، انتباه(توجه) دیگری دارد؛یعنی انسان انشراح ذهن پیدا میکند. هر چه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر میفهمد و ما به این احتیاج داریم.
رمضان و روزه در اشعار حافظ شيرازي
از جمله مباحث قرآني كه در اشعار حافظ شيرين سخن،خوش نشسته و چون نگين انگشتري،شعرش را زينت بخشيده است مفاهيمي چون:رمضان،روزه و شب قدر است كه از جمله زيباترين ابيات در ديوان حافظ را شامل مي شود.
"حافظ از روزه همانند نماز غالباً به طنز و از پايان گرفتن ماه روزه به شادي ياد مي كند"و اين همان مبارزه منفي است كه با رياكاران و روي آوردن به روح دعا،عبادت، نيايش و به طور كلي همه اعمال ديني است.
او قدر و منزلت روزه و رمضان را مي داند و به نيكي دريافته كه از كرامت اين ماه است كه چشم حقيقت بين او گشوده خواهد شد و به عوالم بالاتر راه خواهد يافت از اين رو مي گويد:
روزه هر چند كه مهمان عزيز است اي دل
صحبتش موهبتي دان و شدن انعامي
او با اشراف به تبعات و دستاوردهاي اين ماه،هم كيشان و رندان و اهل باطن را فرا مي خواند كه فرصت ماه شعبان را ارج نهاده خود را براي رسيدن ايام ماه رمضان آماده كنند.
ماه شعبان منه از دست قدح كاين خورشيد
از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد
اگرچه انديشه عرفاني حافظ و توجه او به عوالم عرفاني او بر هيچ حافظ پژوهي پوشيده نيست اما پارادكسي در اين دست از اشعار حافظ وجود دارد كه توجه همگان را به خود معطوف ساخته است و حتي گاه افرادي را به اشتباه و داوري سطحي و برداشتهاي زميني از آن انداخته است. اشعار زير از اين گونه اند:
- زان مي عشق كران پخته شود هر خامي
گرچه ماه رمضان است بياور جامي
- زان باده كه در ميكده عشق فروشند
ما را دو سه پيمانه بده گو رمضان باش
- ساقي بيار باده كه ماه صيام رفت
در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت
وقت عزيز رفت بيا تا قضا كنيم
عمري كه بي حضور صراحي به جام رفت
- گر فوت شد سحور چه نفصان صبوح هست
از مي كنند روزه گشا طالبان يار
تقريباً در همه ابياتي كه حافظ از روزه و رمضان سخني به ميان آورده آن را با زهدفروشي و مي همراه كرده است.آنچه مسلم است مي از جمله مفاهيم بحث برانگيز در اشعار حافظ است كه بسيار در مورد آن سخن گفته اند:"اين حرف را بارها پژوهندگان حافظ گفته اند كه دو باده در حافظ داريم انگوري و عرفاني يا دو معشوق در ديوان مطرح و مخاطب است زميني انساني و آسماني عرفاني.نگارنده به نوع سومي از مي و معشوق در حافظ قائل است و بر آن است كه بيشترينه اشعار حافظ در اين زمينه سوم است و آن همانا مي و معشوق ادبي و كنايي است."
روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
مي زخمخانه به جوش آمده مي بايد خواست
نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندي و طرب كردن رندان پيداست
با توجه به بيت دوم اين غزل به نيكي پيداست كه اين مي در مقابل زهد فروشي هاي مسلمانان ظاهري كه دين را حربه اي براي خود قرار داده اند مطرح شده و منظور التفات به روح و حقيقت روزه و روزه داري است چرا كه او نيك مي داند كه ريا از منفورترين گناهان در پيشگاه خداوند است و انسان بايد همه ايام و لحظات را غنيمت بداند و نه فقط ماه مقرر شده رمضان را. اين مفهوم در اين غزل به روشني تكرار شده است:
بيا ترك فلك خوان روزه غارت كرد
هلال عيد به دو قدح اسارت كرد
ثواب روزه و حج قبول آنكس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد
از سويي عشق،اصل انديشه حافظ را تشكيل مي دهد و در برخورد شاعر با ماه رمضان و روزه و حتي حج نيز همان نقش هميشگي خود را ايفا مي كند.پيشتر از خواجه شنيديم كه در زير گنبد كبود هيچ صدايي خوشتر از صداي عشق نيست و هر انساني كه هنر عشق ورزيدن نياموخته باشد، به فتواي شاعر جسد متحركي بيش نيست و مي توان بر جنازه وي نماز كرد.حافظ پا را ازا ين مرحله نيز فراتر نهاده و يگانه فريادرس انسان را عشق دانسته است.مفهوم شعر فوق به مضموني ديگر در شعر حافظ تكرار شده است و او چون ترجيع بندي دائم در پي تكرار و القاي عشق الهي است:
عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ
قرآن زبر بخواني در چارده روايت
او - كه عموماً همه تعابير مربوط به روزه را با طنز مخصوص خود در مقابل رياكاران بكار برده- جز يك مورد از چهار مورد تكرار شب قدر دراشعارش،در بقيه موارد از آن به تجليل و احترام ياد كرده چرا كه خود را مديون و مرهون چنين شبي مي داند:
- چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كزين تازه براتم دادند
- در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم مكن
سر خوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود
- شب قدر است و طي شد نامه هجر
سلام فيه حتي مطلع الفجر
- آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشب است
يارب اين تأثير دولت از كدامين كوكب است
حافظ براي رسيدن عيد رمضان(فطر)سخت بي تابي مي كند.علي رغم همه ارادت شاعر به افكار مزديسنايي و مهرآييني،هوش و حواس وي بيش از آنكه معطوف عيد نوروز باستاني باشد به عيد فطر است بدين اعتبار كه بسامد ده گانه عيد در شعر حافظ،حداقل شش بار از عيد رمضان در ميان است.
حافظ منشين بي مي و معشوقه زماني
كايام گل و ياسمن و عيد صيام است
عيد است و آخر گل و ياران در انتظار
ساقي به روي يار ببين ماه ومي بيار