اشک ها و لبخندهای سفیدپوشان
«پ» مثل «پروانه» مثل «پرستار»

درد که بیاید و بلای جانت شود، تا علت آن آشکار شود و مداوا شوی، هیچ چیزی آرامت نمی کند جز دستانی که مهربانانه تو را در مسیر شفا همراهی می کنند؛ دستانی که نبض زندگی، مرهم و مُسکن آلام هستند. هر چقدر هم بوم دردهایت بزرگ باشد باز هم نقش لبخند می نشانند بر این بوم، در روزهای سختت، ابر می شوند و می بارند و برای خدمت به تو ایثار می کنند. پرستار است، فرشته ای همیشه در صحنه با نوش دارویی در دست، گاهی حلقه اتصال مرگ و زندگی است و چنان بند زندگی را محکم نگه می دارد که مبادا بگسلد، مبادا حیات برود و تلخی مرگ کام دیگران را تلخ کند، نمی شود که درد باشد و او نباشد، اشک باشد و او مرهم نباشد، نمی شود تو در تبی سوزان بسوزی و او به دنبال فروکش کردن آتش درونت نباشد، به راستی نمی شود که نباشد، ستونی مستحکم برای روزهای سخت و بحران است و الگوی استقامتش خواهر شهید کربلا، حضرت زینب کبری (س) است و این گونه است که این نور روزهای ناامیدی و سختی همیشه می تابد و بی وقفه گرما می دهد.
«شهلا اسدی» کارشناس پرستاری و سوپروایزر کنترل عفونت بیمارستان امام علی (ع) است، سال هاست که تن پوش پرستاری بر تن دارد و مدت مدیدی در کنار بیمارانی است که شب ها از درد خواب ندارند. این پرستار راوی خاطراتی است که تداعی کننده روزهای پرستاری اوست، به گفته خودش لحظه لحظه زندگی اش خاطره است؛ خاطرات تلخ و شیرینی که هیچ گاه از صفحه ذهنش پاک نمی شوند.
سفرش به سرزمین فرشتگان سفید پوش با قبولی در رشته پرستاری در یکی از مراکز آموزش عالی شروع شد و جرقه ماندنش در این شغل را علاقه زیادش به بیماران زده است. این پرستار با بیان این که کار کردن در قالب طرح در زمان دانشجویی علاقه ام را به این رشته بیشتر کرد، می افزاید: این شغل همانند دیگر مشاغل سختی ها و مسائل مرتبط با خود را دارد اما یک پرستار برای تسهیل کردن این سختی ها در اولین گام باید ارتباط خوبی با بیمار برقرار کند زیرا این امر موجب راحتی کار با بیمار می شود.
وی سختی کار پرستاری را در کار کردن با یک موجود زنده می داند و ادامه می دهد: نجات یک موجود زنده به طور طبیعی مشکلات خود را دارد و قرارگیری بیمار و پرستار در هر بخشی به تناسب به این سختی اضافه می کند، به طور مثال قرار داشتن بیمار در بخش مراقبت های ویژه بر سختی کار پرستار می افزاید چون فرد بیمار در کماست و پرستار عامل انجام تمام فعالیت های حیات بخش این بیمار است.
همانند شغلش است، به ترتیب و با دقت سخن می گوید که مبادا نکته ای را از قلم بیندازد، در بین سخنانش و تشریح سختی کار پرستاری به شب بیداری پرستاران هم اشاره می کند.
بدون شک غلبه بر خواب در شب یکی از دشوارترین کارهایی است که یک انسان می تواند انجام دهد با این حال پرستاران با قرار گرفتن در شیفت های شبانه بارها و بارها از این آزمون سربلند بیرون آمده اند. وی با بیان این که در ابتدای فعالیت ام به عنوان یک پرستار شیفت های شب را به سختی می گذراندم و برای پیروزی بر خواب مدام به بیماران سر می زدم و وضعیت آن ها را چک می کردم، اظهارمی کند: فکر می کنم چنین شرایطی برای بیشتر پرستارها پیش آمده است و بیشتر ما تجربه چنین شب هایی را داشته ایم با این حال هیچ گاه از بیماران غافل نشده و با دقت بیشتر به آن ها رسیدگی کرده ایم.
کنکاش خاطرات گذشته اش، ناگهان لبخند را مهمان لب هایش می کند، انگار شیرینی این خاطره هنوز در ذهنش است، کمی سکوت می کند و خاطرات گذشته را مرور می کند. درباره شیرین ترین خاطره اش بیان می کند: لحظه لحظه و ثانیه به ثانیه زندگی یک پرستار خاطره است، این شغل پر از اتفاقاتی است که خاطره می شوند، یکی از شیرین ترین خاطراتم به چند ماه قبل باز می گردد، زمانی که پرستار بخش بودم، پسربچه ای را با تب بسیار بالا به بیمارستان آوردندکه تحت تکفل پدر بزرگش بود، تجویز پزشک کنترل مرتب تب در فواصل زمانی مشخص بود اما کودک مورد نظر بسیار می ترسید و ارائه خدمات درمانی به او دشوار بود.
وی ادامه می دهد: مادر بودن حس شگفت انگیزی است زیرا می توانی با کودکان رابطه برقرار کنی. همین مادر بودن موجب شد بتوانم رابطه خوبی با کودک برقرار کنم. کودکی که به شدت ترس بر او غلبه کرده بود، پس از رسیدگی های اولیه به بخش اطفال بیمارستان دیگری ارجاع داده شد اما او حاضر نبود مرا رها کند و فقط می خواست که من کنارش باشم.
وی می افزاید: در نهایت با او صحبت کردم و به پرستاران بیمارستان دیگر سپردم اش اما هنوز احساس نزدیکی کودک، آغوشش برای جدا نشدن، نقاشی هایم روی چسب «آنژیوکت» و بادکنک هایی از جنس دستکش را به خاطر دارم.
به راستی مرگ و زندگی، شادی و غم با هم تنیده شده اند، به موازات یک تجربه شیرین، گاهی تجربه ای تلخ قرار دارد خاطره ای که هر زمان به آن فکر کنی مکدرت می کند. این پرستار هم در کنار خاطرات شیرین خود تلخی هایی را چشیده است؛ تلخی مرگ. هنوز می توان رنگ اندوه را در نگاه اش دید بازگو کردنش راحت نیست اما پرستار که باشی با استواری باید ببینی و بمانی.
او ادامه می دهد: تلخ ترین خاطره ام مربوط به زمانی است که پرستار بخش جراحی بودم، یک روز بسیار پرکار، مریضی بد حال با شرایط خاص وارد بخش شد، بیماری که به دلیل وخامت حال به سرعت به اتاق عمل هدایت شد اما با وجود انجام اقدامات اولیه درگذشت، حال بد خانواده بیمار پشت در اتاق عمل پس از شنیدن خبر مرگش و جو ایجاد شده یکی از تلخ ترین خاطراتی است که برایم از این شغل به یادگار مانده است.
وی اما گلایه هایی هم دارد؛ گلایه هایی از همراهان بیمارانی که خدمات واقعی آن ها را نمی بینند و پرستاران را تنها مسئول تزریقات می دانند، او خواستار پر رنگ شدن تصویر پرستاران در اذهان عمومی است، دلش می خواد در تصویر قاب شده درمان زیباتر دیده شوند وخواسته اش هم رسیدن به این تصویر در افکار عمومی است.
«یاسین رمضانی» پرستار بخش مراقبت های ویژه، آی سی یوی جراحی است. او تعریفی درباره پرستاری دارد، این شغل را به معنای نگهداری و مراقبت می داند و می گوید: در گذشته پرستاران را بیشتر مسئول تزریقات می دانستند در حالی که پرستاری یک رشته آکادمیک است.
وی با بیان این که این شغل شامل فعالیت های حمایتی، مراقبتی و درمانی است، ادامه می دهد: این شغل شامل چند رشته است که همزمان پرستار تمام این خدمات را انجام می دهد و تنها یک کار عادی درمانی نیست. کارهای آموزشی بسیاری توسط پرستاران انجام می شود که در سیستم پرستاری دارای اهمیت ویژه ای است.
این پرستار نقاط ضعف، قوت و سختی های این شغل را امری طبیعی برای پرستاران می داند که این بخش از جامعه با آن خو گرفته اند و بیشتر دشواری را شیفت های گردشی می داند که موجب شده پرستاران نتوانند برنامه مشخصی برای امور غیر کاری داشته باشند.
وی پرستاری را فراتر از زمان می داند و ادامه می دهد: با این که زمان و شیفت کاری مشخصی وجود دارد اما این شغل شبانه روزی است و خدمات توسط پرستاران بدون وقفه ارائه می شود.
این پرستار در محل کارش با همسرش که او هم پرستار است، آشنا شده و یکی از خاطرات کاری او ارتباط مستقیمی با این موضوع دارد. یکی دیگر از خاطراتش که برای او شیرین بوده نجات جان بیمار دارای مشکلات روانی بود که قصد پرت کردن خودش را از پنجره بیمارستان داشت، موضوعی قدیمی که هنوز در ذهن این پرستار تازه است و شیرینی و ماندگاری آن به این دلیل است که بیمار نجات یافته توسط این پرستار پس از درمان برای تشکر و قدردانی دوباره به بیمارستان بازگشته تا این پرستار را ببیند.
بدترین خاطره اش هم مرگ پدربزرگش در زمانی است که خود او هم در اتاق احیا حضور داشته و برای ادامه حیات پدر بزرگش تلاش کرده است.
فرزند 4 ساله اش در هنگام مصاحبه مدام همبازی شدن و توجه پدر را می خواهد؛ پدری که شب گذشته شیفت بوده و بدون استراحت به گفت و گو با خبرنگار روزنامه «خراسان شمالی» نشسته تا در روزی که به نام آن هاست این شغل را بیشتر به مردم معرفی کند.
وی با بیان این که سیستم درمان یک کار گروهی است، ادامه می دهد: وظایف هر کسی در این مجموعه مشخص است اما پرستاران افرادی هستند که بیماران بیشترین ارتباط را با آن ها دارند و این مدام در ارتباط بودن انتظاراتی را برای بیماران ایجاد کرده است که یک پرستار باید همه مراحل درمان را انجام دهد در حالی که درمان باید در این سیستم روال خود را طی کند.
این پرستار که به گفته خود یک سالی است لباس آبی رنگ بخش مراقبت های ویژه را بر تن دارد، در بخشی از سخنان خود به آمار بالای مرگ و میرهای موتور سواران اشاره می کند و دغدغه اش در رابطه با موتور سوارانی است که نکات ایمنی را رعایت نمی کنند.
انسان است با عواطف، احساسات و روحیات انسانی اما هر روز شاهد صحنه های تکان دهنده بیمارانی است که بر اثر تصادفات آسیب های جدی و بدنی دیده اند با این حال آموخته که عواطف را باید مدیریت کرد تا جان را از بند بیماری و مرگ رها کرد، او از گلدن تایم می گوید؛ لحظه حیاتی نجات که اگر از آن استفاده نشود، آنچه می شود که نباید شود، همین اضطرار مدیریت احساسات از آن ها نه سنگدل بلکه اسطوره ساخته است؛ اسطوره خدمات دهی در بخش درمان.
مادرم کجاست؟
نام سوختگی که به میان می آید ناخواسته دلت آشوب و سرگیجه ای مداوم مهمانت می شود، در روزگاری که عموم مردم از بیماری و درد گریزان هستند، وجود دارند پرستارانی که از جان مایه می گذارند و در بخش های ویژه ای خدمت می کنند. «بالکانه» از پرستاران بخش سوختگی بیمارستان امام علی(ع) است، پرستاری که با عشق متقاضی کار در این بخش شده است. او با بیان این که برخی با دید نامناسبی به این بخش نگاه می کنند، می افزاید: در بین بیماران سوختگی درمان به وضوح دیده می شود به طوری که بیماری که لایه های سطحی و عمیق پوستش از بین رفته است، پس از فرایند درمان با سلامت کامل این بخش را ترک می کند.
وی دیدن این چرخه را تداعی کننده حسی خوب می داند و اظهارمی کند: بخش سوختگی محیطی کاملا ایزوله و شرایط این بخش به نحوی است که خطر انتقال عفونت بسیار بالاست، زیرا پوست بدن این بیماران که بزرگ ترین سد دفاعی در برابر بیماری هاست از بین رفته است.
گلایه او هم از تصویر عموم نسبت به پرستاران نشات می گیرد هر چند که معتقد است دیدگاه ها در جامعه به تناسب فرهنگ و سواد متفاوت است. این پرستار بخش سوختگی خاطره هایی دارد به کشندگی آتش و به تلخی مرگ پدر و مادر و یتیم شدن، او خاطره اش را این گونه روایت می کند: روزی اعضای یک خانواده شامل پدر، مادر و یک بچه 4 ساله به دلیل سوختگی درجه 2 عمیق یا درجه 3 به این بخش منتقل شدند، پس از چند روز پدر و مادر کودک به دلیل شدت جراحات وارد شده به مشهد منتقل و متاسفانه فوت شدند و کودک در این بخش ماند.
در روایت این بخش از خاطره اش بغض می کند گویا یادآوری تصویرش دردناک است، با صدایی گرفته ادامه می دهد: هنگام پانسمان، این کودک مدام سراغ مادرش را می گرفت، می خواست دردهایش را با مادرش تقسیم کند، دست های مادرش را بفشارد اما چه می شد کرد که نه پدری بود و نه ردی از نگاه های مهربان مادر زیرا آن ها روزها بود که ترکش کرده بودند.
بخشی از خاطراتش به وسعت مرگ تلخی دارد و بخشی دیگر دردناک اما با پایانی خوش است، یکی از خاطراتش در ارتباط با راننده ای از اسفراین است که به دلیل انفجار کپسول ال پی جی خودرو 60 درصدبدنش دچار سوختگی شدید شده بود و روز اول ورود به بخش همه می دانستند که ماندنی نیست اما به لطف خدا شب به دنیا بازگشت و پس از بهبودی قطعه آهنگی را برای پرستاران این بخش خواند و به آن ها هدیه کرد.
از انصاف نگذریم، پرستاران این فرشتگان زمینی، فراتر از توان ناجی هستند و خدمت می کنند با این که معاونت پرستاری وزارت بهداشت و درمان چندان مورد توجه قرار نمی گیرد و این امر مسبب اختلاف قابل تامل پزشک و پرستاران و مشکلات معیشتی این قشر زحمتکش شده است با این حال همچنان حامی سلامت جامعه و نجات جان انسان ها هستند، بنابراین می توان گفت که نمی شود که بحران باشد اما آن ها نباشند، نمی شود که اشک و درد باشد و دستان مهربان پرستاران مرهم نباشد.
منبع :روزنامه خراسان شمالی